الان آخه؟!

ساخت وبلاگ
گیر کرده بودم رو چند تا سطر از مقاله و هی برمی‌گشتم از اول می‌خوندم. از یه طرف این سوال که من چه جوری می‌خوام تا ۱۰ تیر این مقاله رو پیاده‌سازی کنم فکرم رو درگیر کرده بود، از یه طرف این که پروژه‌ی اون یکی درس هم باید تا ۱۰ تیر آماده بشه و از طرف دیگه هم یه موضوعی اعصابم رو خرد کرده بود و داشتم تلاش می‌کردم نادیده بگیرمش.
لپ‌تاپم داشت جون می‌کند که متلب روش نصب بشه و یه کم هم نگران این بودم که اگه نصب نشه چی کار کنم؟ که یهو صدای پا اومد و احساس کردم یکی ایستاده بالا سرم. فکر کردم:"وای... همینو کم داشتم... لابد ساینا DVD متلبش رو می‌خواد." سرم رو بلند کردم. ساینا بود که با قیافه‌ی خیلی جدی بالا سرم ایستاده بود. بلافاصله پنجره‌ی نصب متلب رو باز کردم تا ببینه هنوز رو مرحله‌ی extract هستم.
یه نگاه به صفحه‌ی لپ‌تاپم کرد و بعد با جدیت گفت:" الهه من یه مشکلی دارم! ببین، من کف سرم چربه، ولی موهام خیلی خشکه و هی موخوره میفته بهش. به نظرت چی کار کنم؟!"
بهت‌زده از دنیای مقاله و متلب و سیستم و phasing پریدم بیرون و خیره شدم به ساینا. واقعا هیچ واکنشی به ذهنم نمی‌رسید.
ادامه داد:" البته بیشتر بچه که بودم این مشکل رو داشتم!" بالاخره یه واکنش به ذهنم رسید: از خنده رو میز پخش شو!

+ از غیرمنتظره‌ترین مکالمات زندگیم بود!
+ البته بعد از این که تونستم خنده‌م رو جمع کنم، جوابش رو هم دادم :))
+ مشاوره‌ی موی الهه:)))

بعدا نوشت: حالا به غیر از لحن و قیافه‌ی جدی ساینا، این نکته رو هم یادم رفت بگم که این مکالمه وسط آز و در حضور چند تا دانشجوی دیگه که اونا هم سخت مشغول کاراشون بودن رخ داد.
یه خسته ی خیلی خسته...
ما را در سایت یه خسته ی خیلی خسته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5elak737 بازدید : 47 تاريخ : پنجشنبه 6 تير 1398 ساعت: 1:52