یه روز معمولی

ساخت وبلاگ

امروز رفتم جهت تمدد اعصاب کلی برا خودم ول گشتم و یه عالمه هم پول خرج کردم!

اصلا من باید یه نفرو استخدام کنم، تا گفتم دلم گرفته و حالم خوب نیست و اینا، بلند شه پرتم کنه تو کوچه! به آنی نیشم تا بناگوش باز میشه!

رفتم تبلتی که چند ماه پیش از دستم پرت شده بود وسط خیابون و صفحه ش شکسته بود رو دادم درست کنن.اگه خدا بخواد فردا صبح میرم می گیرمش و از دست این گوشی راحت میشم. یعنی الان گوشیم فقط به درد سطل آشغال می خوره. همه چیش از کار افتاده. فقط میشه باهاش اس ام اس زد و لاغیر!امروز داشت دلم براش می سوخت و فکر می کردم با یه تعویض باتری میشه یه سال دیگه هم ازش استفاده کرد، که قابلیت مکالمه ش رو هم از دست داد :|

 بعد رفتم اون کتاب هایی که می خواستم بخرم رو هم خریدم بالاخره به همراه یک عدد کیف. بعدم رفتم پارک و کتاب خوندم یه کم. البته هدفم از پارک رفتن، کتاب خوندن نبود، باید با یه نفر صحبت می کردم. 20 دقیقه ای زود رسیدم.بعدش هم با خانواده رفتم هایپراستار تا ولخرجیم رو به نهایت برسونم و یه گوشی هم بخرم، اما گوشی هایی که من قرار بود بین شون انتخاب کنم رو اونجا بیشتر از قیمتی که دیده بودم می فروختن.

دم خروجی فروشگاه مسابقه ی روندن کوادکوپتر  گذاشته بودن.خلاصه محمدمتین ایستاد تو صف و من که از تشنگی داشتم هلاک می شدم، رفتم سمت فودکورت دنبال خریدن آب.

اولین غرفه فروشنده گفت آب نداریم!

دومین غرفه گفت فروش تک نداریم!

سومی هم تا منو دید که دارم سراسیمه میرم سمتش، گفت: سرویس بهداشتی طبقه پایینه و با یه لبخند ملیحی روشو از من برگردوند :| ولی خب بعدش ازش آب رو خریدم.

بعدم که برگشتیم خونه... اما نمی دونم چرا به شکل عجیبی خسته م... یعنی حتی بیشتر ار اون روزهایی که صبح می زنم از خونه بیرون و شب برمی گردم.

فردا هم باید برم بیفتم به پای استادهای دانشکده که تو رو خدا ترم آخری بهم واحد بدید...

+ التماس دعا برای شفای همه بیمار ها.یکی شون هم مادربزرگ من.

یه خسته ی خیلی خسته...
ما را در سایت یه خسته ی خیلی خسته دنبال می کنید

برچسب : معمولی, نویسنده : 5elak737 بازدید : 75 تاريخ : سه شنبه 14 شهريور 1396 ساعت: 4:36