لیسانسه ی بی کار

ساخت وبلاگ

رفتم تو گروه تلگرام فامیل، دیدم عمه م اینو نوشته:


«سلام بر همه فامیل وتبریک فارغ التحصیلی به اولین خانم مهندس فامیل، مبارک باشه الهه جون ان شاء الله تبریک ِ ارشد ودکتری.»


و نیم ساعت داشتم فکر می کردم چطوری من شدم اولین خانم مهندس فامیل. بعد دیدم خب عمه هام و مامانم همه شون علوم انسانی خوندن. اون ۷ تا نوه ی قبل از من هم همه شون پسرن که باز اونا هم همه شون مهندسی نخوندن:دی

بعدم دیگه کم کم بقیه شروع کردن تبریک گفتن.

خلاصه که فامیل های پدری از خودم بیشتر جدی گرفتن فارغ التحصیلی منو. من خودم هنوز منتظر نمره ی شبکه م که ببینم پاس میشم بالاخره یا نه:)))


+ چی بگم؟ بگم فصل جدید؟ من که تازه پرت شده بودم تو یه فصل جدید. چقدر فصل های زندگی من کوتاهه. مثل پاییز نصفه نیمه و زمستون حداکثر یک ماه و نیمه ی امسال.

+ لازم می بینم از همین تریبون از خدا تشکر کنم که اجازه داد ارائه های امروز تموم بشه, بعد من مریض بشم.

+ من کشته مرده ی خلاقیت اون پسر عمه م هستم که اینو درست کرد و فرستاد برام:

+ الان داره یه تیتراژی از تلوزیون پخش میشه که خواجه امیری خونده و من دارم فکر می کنم چرا همون طور که خودش گفته بود بعد از آلبوم «عاشقانه ها» یا نهایتا «پاییز, تنهایی» از دنیای موسیقی خداحافظی نکرد؟!

+ تو تاریخ ثبت کنید که من امروز به پارمیدا گفتم بیا بریم «هیچهایک» و اون بود که منو چپ چپ نگاه کرد. آره بعضی وقتا از پارمیدا هم روشن فکرتر میشم:))

+ دوستان عزیزی که آدرس رو مستقیم وارد می کنید و من هر بار تو آمار ها می بینم تون ذوقمرگ میشم, میشه یه لطفی بکنید و خودتون رو معرفی کنید که بیشتر ذوقمرگ بشم؟(از فضولی می ترکد!)

+ خدایا ممنونم که روز ارائه ی پروژه ی کارشناسی من برف داره میاد!(بالاخره باید یه جوری به خودم بچسبونمش دیگه! :دی)

یه خسته ی خیلی خسته...
ما را در سایت یه خسته ی خیلی خسته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5elak737 بازدید : 57 تاريخ : يکشنبه 8 بهمن 1396 ساعت: 12:28