درگیری های یک دلقک :|

ساخت وبلاگ

+ چی کار داری می کنی؟

- چرا این کارو کردم؟

+ چیزی نشده که حالا. عادیه!

- عادی نیست!

+ عادیه!

- عادی نیست!

+ حداقل باید وانمود کنی که عادیه.

- چرا گذاشتم این اتفاق بیفته؟

+چه اتفاقی؟ تقصیر تو نبود.
-اگه اشتباه کرده باشم چی؟
+چرا این جوری می کنی؟ اتفاقی نیفتاده.
-اتفاقی نیفتاده؟! واقعا فکر می کنی اتفاقی نیفتاده؟ اصلا من همه چیز رو هم فراموش کنم، فکر می کنی می تونم این سوالو جواب بدم که چرا من؟ این سوال منو بیچاره می کنه.
+خب...خوشبین باش. چرا فکر نمی کنی که داری به آرزوت نزدیک میشی؟
-آرزو؟! اصلا مشکل از همین آرزو های احمقانه ی منه. این همه آرزو تو دنیا هست. اینا چیه که من می خوام؟!هر قدر هم که احمقانه تره، زودتر برآورده میشه!
+از کجا معلوم؟ شاید هم اینا آرزو های تو نیستن. اتفاقاتی هستن که دارن میفتن و صرفا تو یه کم زودتر احساس شون می کنی.
-دلمو خوش نکن. مهم اینه که دارن میفتن. از چاله دراومدم افتادم تو چاه.همینو می خواستی؟
+نگو اینو. این چاهی که میگی با اون چاله ای که توش بودی قابل مقایسه نیست. این اصلا چاله هم نیست چه برسه به چاه!
-کاش ته چاه بودیم. آره. کاش همه چی ته چاه بود. نمی دونم عمق دردای آدما کم شده، یا من یاد گرفتم درداشونو از ته چاه بکشم بیرون. چی شد که زندگی شد عذاب دادن و عذاب کشیدن؟

+عذاب دادن و عذاب کشیدن؟ این قدر سخت نگیر.

- سخت نگیر... اونم می گفت سخت نگیر ...ولی سخته. دقیقا همونی میگه سخت نگیر که اتفاقا خودش سخت گرفته. فقط داره وانمود می کنه که همه چی خوبه. تو که می دونی داستان چیه.

+ داستان هر چی که هست، تو قول دادی به خودت. باید این وضع رو درست کنی. حق نداری فاز افسردگی برداری. حالا به هر دلیل احمقانه یا عاقلانه ای.


پ.ن.: هوم... + عه منم، - عه خودم.

پ.ن.۲: بعد از حال گرفته ی دیشب، امروز ظاهرا داره اتفاقای خوبی میفته.

پ.ن.۳: دقیقا چی شد که این جوری شد؟

پ.ن.۴: میریم که جمع کنیم این بساط امنیت سخت افزار و معماری کامپیوتر و شبکه رو! دیگه مطمین شدم این چیزا به درد من نمی خوره!

یه خسته ی خیلی خسته...
ما را در سایت یه خسته ی خیلی خسته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5elak737 بازدید : 43 تاريخ : يکشنبه 10 دی 1396 ساعت: 5:13