غر

ساخت وبلاگ
 آخر تابستون داشتم غر می زدم که چرا نشستم جای هزار تا کار مفید تر دیگه ای که می تونستم بکنم، پایتون خوندم؟! امروز کلا برنامه ی کارآموزی عوض شد، بدون این که از من بپرسن پایتون بلدی یا نه، گفتن برو همه رو پایتون بزن! نمیگم حالا خیلی بلدم، ولی حداقل دست و پامو گم نکردم. خوب شد.


+ امروز صبح از اون صبح هایی بود که حاضر بودم کل زندگیم رو ول کنم و بخوابم بلکه باز هم ادامه ی همون خواب رو ببینم... اما نه می تونستم کارامو ول کنم، نه اصلا خوابم میومد :|
+ بالاخره بعد از 3 هفته ، امروز برا من سرپرست کارآموزی تعیین کردن.
+ مگر این که تو خواب ببینم من این بشر رو. فکر می کنم تو عمرم این قدر دلتنگ کسی نشدم. شایدم جوگیر شدم.
+ سررسیدم رو باز می کنم و میدم دست این آقاهه که توش قدم های بعدی رو بنویسه، خیلی شیک ورق می زنه :| خب من کلی مزخرف تو سررسیدم می نویسم که شاید نخوام تو بخونی!
+در عین حال که دلم می خواد جمعه تنهایی برم بچرخم برا خودم، واقعا هم دلم می خواد یه نفرو پیدا کنم باهاش برم بیرن:|
+ خب ظاهرا هوا واقعا سرد شده و باید یه فکری به حال لباس های زمستونیم بکنم.
ساعت یک نصف شب :
نمی دونم چرا تا الان نشستم اینو بافتم ولی خیلی طول کشید و آخ کمرم! فک کنم اگه نخم تموم نمی شد همین جوری ادامه می دادم تا صبح.
موتیف۸
یه خسته ی خیلی خسته...
ما را در سایت یه خسته ی خیلی خسته دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5elak737 بازدید : 41 تاريخ : پنجشنبه 4 آبان 1396 ساعت: 13:55